کد مطلب:183015 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:284

امام و امامت
شام، از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، فرمانروایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان را به خود دید. مردم این سرزمین نه سخن پیامبر را شنیده بودند و نه روش اصحاب او را می دانستند. تنی چند از صحابه رسول خدا هم كه بدان سرزمین رفتند و سكونت جستند، مردمانی پراكنده از یكدیگر بودند و در توده های مردم نفوذی نداشتند. در نتیجه مردم شام كردار معاویه پسر ابوسفیان و پیرامونیان او را سنت مسلمانی می پنداشتند... بنابراین شگفت نیست كه در مقتلها بخوانیم:

«به هنگام درآمدن اسیران به دمشق، مردی در روی علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ ایستاد و گفت: سپاس خدایی را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرتان آسوده كرد و امیرالمؤمنین را بر شما پیروز گردانید.» [1] .

معاویه وقتی به قدرت رسید، از هیچ تلاشی برای بسط نفوذ خود فروگزار نكرد و شرایط را به گونه ای درآورد كه سرانجام از مردم برای فرزند خود یزید نیز بیعت گرفت. او در مدت تسلط خود بر شام و غیر آن، لعن بر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ را در خطبه ها رواج داد.

بر اثر نیرنگهای او بود كه ماجرای حكمیت و متاركه جنگ و صلح امام حسن ـ علیه السلام ـ و ده سال سكوت و عدم تحرك نظامی امام حسین ـ علیه السلام ـ پیش آمد. معاویه، خلافتِ رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را كه باید در امام معصوم ـ علیه السلام ـ متبلور می شد به ملك و حكومت موروثی تبدیل كرد و از مردم با ابزار «زر» و «زور» و «تزویر» برای فرزند شراب خوار و متجاهر به فسق خود، یزید، به عنوان خلافت و حكومت بر مردم، بیعت گرفت.

سه مفهوم «اطاعت از ائمه»، «لزوم جماعت» و «حرمت نقض بیعت» از رایج ترین اصطلاحات سیاسی بود كه خلفا به كار می بردند. شاید بتوان گفت سه مفهوم مزبور، پایه ی خلافت و نیز دوام آن را تضمین می كرد. این سه واژه، اصول درستی بود كه به هر روی، در شمار مفاهیم دینی ـ سیاسی، اسلامی بود. چنانكه از نظر عقل نیز، برای دوام جامعه و حفظ اجتماع رعایت آنها لازم می بود. [2] .

اما از این مفاهیم سوء استفاده شد و در واقع برای تحكیم حكومت نامشروع بهره برداری شد. «اطاعت از امام باید كرد ولی آیا از امام عادل باید اطاعت كرد یا اطاعت از سلطان جائر هم واجب است؟ حفظ جماعت یعنی عدم اغتشاش و شورش و حفظ وحدت و عدم ایجاد تزلزل در جامعه، اما آیا در حكومت استبدادی و جائران نیز این اصل، باید رعایت شود؟! حرمت نقض بیعت به عنوان رعایت عهد، در اسلام تمجید شده است، اما اگر با حاكمی جائر و فاسق و متجاهر به فسق مثل یزید بیعت نشد یا بیعت با او شكسته شد باز این حرمت هست؟!» [3] .

عمال یزید با چنین ابزاری به جنگ با اهل بیت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آمدند. آنان تمامی مفاهیم اصیل اسلامی و سیره نبوی را تحریف می كردند.

سرانجام ماجرای كربلا به وقوع پیوست. اینجاست كه نقش امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ آشكار می شود.

امام علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ در محرم سال 61 هجری كه حادثه خونبار كربلا به وقوع پیوست، به امامت رسید. در این حادثه بیشتر شخصیتهای بنی هاشم همراه سیدالشهداء به شهادت رسیدند و بنابر تقدیر الهی امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ به علت بیماری از گزند بنی امیه در امان ماند تا منصب امامت را بعد از سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به عهده بگیرد. بنی امیه در شرایطی نابرابر، به ظاهر بر دشمن خود چیره گشته و بازماندگان آنها را به اسارت گرفته بود و این پیروزی ظاهری، شیعه را دچار ضربه روحی و روانی گیج كننده ای كرده بود.

در این حال، امام سجاد باید مدیریت این كشتی شكسته را در این دریای متلاطم و مواج به عهده می گرفت. این در حالی بود كه برای شیعه، یاران بسیار كمی باقی مانده بود به نحوی كه از امام ـ علیه السلام ـ نقل شده است كه «ما بمكّة و المدینة عشرون رجلاً یُحبّنا.»؛ [4] «در مكه و مدینه، بیست نفر دوستدار واقعی نداریم.»

از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است:

«ارتدّ الناس بعد قتل الحسین ـ علیه السلام ـ اِلاّ ثلاثة: ابو خالد الكابلی و یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم، ثمّ الناس لحقوا و كثروا.» [5] .

«بعد از شهادت حسین ـ علیه السلام ـ مردم برگشتند مگر سه نفر: ابوخالد كابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم. بعدها مردم آمدند و ملحق شدند و زیاد شدند.»


[1] زندگاني علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ، سيد جعفر شهيدي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چ 8، 1377، ص 65.

[2] حيات فكري و سياسي امامان شيعه ـ عليهم السلام ـ، رسول جعفريان، انتشارات انصاريان، قم، 1381، ص 221؛ تاريخ خلفا، رسول جعفريان، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1374، ص 490.

[3] حيات فكري و سياسي امامان شيعه ـ عليهم السلام ـ، رسول جعفريان، ص 222؛ تاريخ خلفا، ص 490 ـ 491.

[4] بحارالانوار، مجلسي، ج 46، ص 143.

[5] اختيار معرفة الرجال، كشّي، ص 123.